امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

دفترچه خاطرات

مسافرت امیرمهدی

1391/3/11 13:39
نویسنده : عمه مهسا
413 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرین عمه خوبی عمه جون ؟ ماچ

الهی قربون صورت ماهت برم من که  روز دوشنبه 8 اردیبهشت تو و مامانی و بابایی مجتبی پرواز داشتین به سمت مشهد مقدس رفتی و نگفتی دلمون برات تنگ میشه بیمعرفت شدی مارو با دلتنگیا گذاشتی و رفتی مسافرت .ناراحت

 امیر جون دلمون خیلی واست تنگ شده موقع خداحافظی هم که اونقد شیطون و بلا شده بودی که دلمون نمیومد ازت دل بکنیم و لی دیگه چاره ای نبود ساعت 2 پرواز داشتین .

انشالله که به تو و مامانی و بابایی خوش بگذره . قلبلبخند

خیلی خیلی خیلی ... دوس ت دارم نفسم !!!ماچبغلقلب

جیگرم روز قبل از اینکه بری مسافرت مث هرروز اومده بودی خونه مادرجون و پدرجون و با توپی که من برات خریده بودم و دوسش داری بازی میکردی که توپت رفت زیر مبل خیلی سعی کردی درش بیاری اما چون دستای نازت هنوز کوچیک بود نمیتونستی ، خیلی بامزه بودی وقتی تلاش میکردی حواس ت نبود من ازت عکس گرفتم !!!نیشخندچشمک

نفس منی ی ی ی ی !!!

فدات بشم

امیدوارم هرچی زودتر برگردی و ببینمت بووووووووس . ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان میترا
11 خرداد 91 14:10
سلام
الهه مامان رادین
22 خرداد 91 16:39
چه عمه مهربونی و چه پسر نازی............ماشالا


ممنون از اینکه به وبلاگ امیر ما سر زدین .
امیرمحمد واسراکوچولو
23 خرداد 91 10:25
سلام ممنون که دزخواست دوستی برای ما فرستادین خوشحال میشم امیر واسرا ما دوستای خوبی برای امیرشما باش ایشاالله بازم ممنون از حضورتون
مامان يگانه
23 خرداد 91 12:20
سلام عمه مهربون
هميشه موفق باشيد


مامان یاس
2 تیر 91 12:23
این مدت همش وبلاگ عمه دیدم اول بگم سلام ببخشید یادم رفت بگم دوست داشتید بیاین به وبلاگم خوشحالم میکنید
نازنین جون
2 تیر 91 12:38
اخی جیگرشو...نازی