نخستین گامها و آب تنیای امیرمهدی
سلام نفس طلای عمه خوبی ؟
نفسی عمه همونطور که خودتم میدونی عاشق آب و آب بازی هستی و وقتی آب میبینی کلی ذوق میکنی
روز جمعه هم که اومده بودی خونه مادرجون ، مادرجون حسابی بهت حال داد . اولش بردت جای شیرآب ، آب بازی کردی بعد توی آشپزخونه با یه لگن آب کلی آب بازی کردی و آبارو ریختی روخودت و دوروبر رو به آب انداختی و مادرجون مجبور شد ببردت حموم خلاصه تو حمومم که دیگه حسابی آبتنی کردی و خوش به حالت شد .
امیر آقا و راه افتادنش
ماشالله چه زود بزرگ شدی انگار همین دیروز بود که به دنیا اومدی حالاهم که راه افتادی زمین و زمانو بهم میریزی مامانی هم که فقط درگیر تو هستش و اصلاً به کاراش نمیرسه همش باید خرابکاریای تورو درس کنه آخی مامانی از دست تو جیگر من چی میکشه !!!!!!!!
ماهم اینم عکسای آب بازی و بقیه عکسایی که ازت گرفتم
اینجا هم که رفتی توی آشپزخونه و سر کابینت و ظرفای مادرجون، چقد شیطون و بلاشدی
حالا عکسای راه افتادنت جیگرم
عکسای نازت با هندونه ای که پدرجون برات گرفته
اینجا هم همش نق میزدی اومدم بخابونمت ، گذاشتمت روی پام یکم تکونت دادم بهت گفتم (امیر بی دندون) غش میرفتی از خنده منم که عاشق خنده هات از خنده های نانازت عکس میگرفتم
یه شبم که رفته بودیم خونه عمو موسی ( عموی بابایی مجتبی ) تو درد داشتی به خاطر دندونای نازت ، زن عمو بهت پرتقال داد یهو دیدم بامزه میخای با پوست بخوریش که ازت عکس گرفتم
عمه جونی خیلی دوس ت دارم مواظب خودت باش بوووس .