امیر مهدی جون یکی یه دونه خونه ما
سلام عزیز دل عمه
عمه جونی این روزا خونه مادرجون حال و هوای دیگه ای داره ، از ساعت ٤ تا ٣٠/٥ روضه است به مدت ٧ روز که ٣ روزش گذشت و امروز که این مطلبو میذارم برات روز چهارمه تو هم هر روز زودتراز همه میای و توی آشپزخونه پیش خانوما میشینی ، البته ناگفته نمونه چندروزی هست یکم بداخلاق شدی یکم ها زیاد نه چون دندونای نازت دارن درمیان البته از پایین ٢ تا از دندونات نیش زدن و تو همش میخای همه رو گاز بگیری قربونت برم ولی بهت حق میدیم خب درد داری نفسم وگرنه پسر خوش اخلاق و نازی هستی و خیلی دوست داشتنی عکسای نازتو که توی روضه گرفتم ازت میذارمشون
خب عمه جونی
الهی عمه قربون اون خنده های نازت بشه روز جمعه که روز دوم روضه بود تو با مامانی و بابایی از صبح اومدین خونه مادرجون و پدرجون ، تو با مادرجون رفتی حموم و کلی آب بازی کردی ( البته جیگرم دفع های قبل که میرفتی حموم ، حمومو رو سرت میذاشتی از بس گریه میکردی اما الان عاشق حموم و آب و آب بازی هستی)
بعد ناهارم من و تو کلی باهم بازی کردیم و خندیدیم عزیزم خیلی دوست دارم راستی اینم بگم که روز جمعه 8/2/91 تو 8 ماهگیت تموم شد و رفتی توی 9 ماه یه ماه بزرگتر شدی
اینم عکسای خوشکلت
اینم عکسای همون روز بعد روضه