امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

دفترچه خاطرات

مریضی ها و عکسای نوزادی امیرمهدی جون

1391/2/18 18:35
نویسنده : عمه مهسا
483 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرین عمه خوبی قربونت برم ؟ ماچماچماچ

امروز میخام از مریضی های این چند وقت قبل بگم که همش بیقرار بوی دندونات از یه طرف آفت دهنت از یه طرف سرماخوردگیتم از یه طرف حسابی لاغرشدی الهی عمه فدان بشه که اینقدر مریض بودی تناراحتازه امروز یکم سرحال اومدی ، تو این چند وقت از بس دکتر رفتیم دیگه خانم دکتر میرکاظمی باهات دوست شده چشمکهر دفه میرفتیم بهت بیسکوئیت میداد تو هم اونقد خوشمزه میخوردی که خانم دکتر عاشق بسیکوئیت خوردنت شده بود و میگفت تو بدون نوبت ویزیت بشی نیشخندمژه

راستی عزیز دلم یاد گرفتی دست بزنی دعواکنی عاشق ددرم که هستی فزبونت بره عمه هرکی میخاد بره بیرون زود دنبالش راه میافتی . نیشخندچشمک

جیگرم خیلی شیطون و بازیگوش شدی باید یکی باشه کار و زندگی نداشته باشه فقط مواظب تو باشه یه وقت کار دست خودت و بقیه ندی نفسم شیطونیاتم دوس دارم که وقتی میای خونه پدرجون مادرجون ، یه دنیا شادی و خوشحالی بهشون هدیه میدی قلبقلبماچبغل.

خوشکلم چند تاعکس که وقتی تازه به دنیا اومده بودی ازت گرفتم و میذارم ببین چقد کوشولو بودی ماچچشمک

روز اولی که پا به این دنیا گذاشتی جیگرم

نفسمییییییییییی !!!

عمه جون مادرجون میگه توی این عکس شبیه کوچیکیای من شدی نیشخندچشمکبغل

یعنی منم اینقد ناز بودم !!!!

عزیزم اینجا تو یه کوچولو زردی داشتی که باید زیر نور مهتابی میذاشتیمت لبخند

جونمییییییییییییییییییی عمه

اینم امیر مهدی و بابایی مجتبی ، امیرمهدی شبیه بوفالو ها شده نیشخندزباننیشخند

عسلم به چی نیگا میکنی

امیر مهدی تو بغل مادرجون ، فدات بشم من

خب عزیزم دیگه کم کم باید برم ، عزیزدلم خیلی خیلی خیلی ... دوس ت دارم ماچماچماچبغلبغل بای . بای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)